بخند..

میـــــگن چرا انقدر غمـــــگین می نویسی

•••

افسرده میـــــشیم

•••

ببخشـــــید

•••

حق باشـماست

•••

چندخطی مینویســـــم

•••

بخند

•••

ســـــاده بودم

••• خیلی ســـــاده•••

به همه محبت کردم…بی محبـــــتی هارا زود فراموش کردم

•••

اما سادگی ام رانـــــشانه گرفتند

••• و زمینـــــم زدند

••• بخند •••

اولین باربود که عاشـــــق شدم

••• از هستی ام مایه گـــــذاشتم.•••

به حدمـــــرگ

[ شنبه 28 شهريور 1394

] [ 12:47 ] [ sogand** ] [ ÈÇÒÏíÏ : 208 ] [ äÙÑÇÊ () ]

ãØÇáÈ ãÑÊÈØ

äÙÑÇÊ Çíä ãØáÈ

امیر علی

15:58 - 1394/6/29/7

خیلی وبلاگتون خوب بود خانومی مرسی از دعوتتون ممنون

عارف خیلی تنها

17:09 - 1394/6/28/6

جوجه به چشم منم نوک زد
مهربونی زیاد باعث شه

دانیال

16:54 - 1394/6/28/6

وب زیبایی دارین

hossein

12:59 - 1394/6/28/6

وب زیبایی داری تبریک

تنها	12:57 - 1394/6/28/6

بچه که بودم، یه جوجه داشتم. خیلی دوستش داشتم.
یه روز گرفتمش جلو صورتم باهاش حرف بزنم
که یهو نوک زد توی چشمم.
خیلی دردم اومد.
تو عالم بچگی کلی بهش فحش دادم.
اما الان میفهمم که تقصیر اون نبود!
تقصیر خودم بود!
هر وقت کسی که شعور و فهم درستی نداره رو به خودت نزدیک کنی حتما بهت آسیب میزنه!
این یه قانونه...